صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
1 سال قبل
0

گنج حکمت

کاردانی

  • نویسنده: مَجد خوافی
  • اثر: روضۀ خُلد
  • قالب: تعلیمی، نثر مسجّع (آهنگین)

 

کشتی گیری بود که در زورآزمایی شهره بود. بدر در میدان او هلالی بود و رستم به دستان او زالی.

قلمرو فکری:

کشتی گیری بود که در جنگیدن و نبرد مشهور بود و شهرت داشت. انسان قدرتمند و قوی هیکل در میدان مبارزه در مقابل او مثل یک انسان ضعیف و لاغر بود. و حتی رستم در برابرش مانند یک پیرزن، ضعیف و ناتوان بود.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

شهره

نامبردار، نامی

هلال

ماه نو

در میدان او

در برابر او

دستان

دست ها

به

در

بدر

ماه کامل، ماه شب چهارده

زال

پیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن

فعل «بود» پس از واژه «زالی» ß   حذف به قرینه لفظی

هلالی ß   مسند

زالی ß   مسند

میدان او ß   ترکیب اضافی:

  • میدان ß   متمم
  • او ß   مضاف الیه، وابسته پسین

دستان او ß   ترکیب اضافی:

  • دست ß   متمم
  • او ß   وابسته پسین، مضاف الیه

نوع واو ß   حرف پیوند

بدر ß   واژه ساده

شهره ß   واژه ساده

دستان ß   وندی

زالی ß   وندی

هلالی ß   وندی

کشتی گیری ß   وندی مرکب

زورآزمایی ß   وندی مرکب

قلمرو ادبی:

بدر و هلال ß   رابطه معنایی تضاد و تناسب

هلالی و زالی ß   پایه های سجع

بدر در میدان او هلال بود ß   تشبیه

رستم به دستان او زالی بود ß   تشبیه و اغراق

عبارت «رستم به دستان او زالی» ß   تلمیح دارد (به دلیل وجود رستم)

رستم، زال و دستان ß   تناسب

دستان ß   ایهام تناسب:

  • 1) لقب پدر رستم که در این جا حضور ندارد اما با رستم تناسب دارد
  • 2) دست‌ها

زال ß   ایهام تناسب:

  • 1) نام پدر رستم؛تناسب با رستم
  • 2) فرتوت

رستم و زال ß   تضاد (رستم توانمند، زال ناتوان)

بدر و هلال ß   تناسب

 

با جوانان چو دست بگشادی                  پای گردون پیر بر بستی

قلمرو فکری:

هنگامی که با جوانان مبارزه می کرد، حتی روزگار نیرومند را نیز اسیر خود می ساخت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گردون

آسمان ، روزگار

بربستن

بستن ، بند کردن

بگشادی

می گشاد

چو

حرف ربط وابسته ساز، هنگامی که ، زمانی که

بیت ß   2 جمله (جملۀ ساده و جملۀ غیر ساده)

جوانان ß   متمم

پای گردون پیر ß   یک ترکیب اضافی و یک ترکیب وصفی:

  • پا ß   هسته
  • گردون ß   وابسته پسین، مضاف الیه
  • پیر ß   وابسته پسین، صفت

نهاد در هر دو جمله ß   محذوف (کشتی گیر)

قلمرو ادبی:

بگشادی و بستی ß   قافیه

پا و دست ß   تناسب

جوان و پیر ß   تضاد

دست گشادن و پای بستن ß   تضاد

پای گردون را بستن ß   کنایه از قدرتمند بودن

دست گشادن ß   کنایه از زورآزمایی

پای گردون پیر ß   استعاره پنهان، تشخیص

پیری گردون ß   نمادی از تجربه و قدرت

جوانان ß   نماد قدرت وغرور

پای گردون پیر بربستی ß   اغراق

پیام:

زورمندی جوان کشتی گیر

 

روزی یاران الحاح کردند و مرا به تفرّج بردند؛ ناگاه مردی از کناره ای درآمد و نبرد خواست، خلق در وی حیران شدند؛ زوربازویی که کوه به هوا بردی!

قلمرو فکری:

یک روز به اصرار دوستان به گردش رفتیم. ناگهان کشتی گیر از گوشه ای بیرون آمد و خواست مبارزه کند. مردم با دیدن او شگفت زده شدند. کشتی گیر دارای چنان قدرتی بود که می توانست کوه را از جا در آورد و به طرف آسمان پرتاب کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

الحاح

اصرار، پافشاری کردن

خواست

درخواست کرد

کناره

گوشه، کنج

خَلق

مردم

حیران

سرگشته

به هوا بردی

به طرف آسمان پرتاب کرد

درآمد

بیرون آمد، وارد شد، آمد

تفرج

گشت و گذار، تماشا، سیر و گردش

حیران

سرگردان، سرگشته، شیفته، شگفت زده

حیران ß   نقش مسندی

نوع واو ß   حرف پیوند هم پایه ساز

مرا (من را) ß   نقش مفعولی

یاران ß   نهاد

ناگاه ß   قید

کناره ß   متمم

هوا ß   متمم

وی ß   متمم

کشتی گیر ß   مرکب

زور بازو ß   ترکیب اضافی:

  • 1) زور ß   نهاد
  • 2) بازو ß   وابسته پسین، مضاف الیه

قلمرو ادبی:

زور بازو ß   مجاز از پهلوان دارای زور بازو

زور بازویی که کوه به هوا بردی ß   اغراق؛ کنایه از زور بسیار

«زوربازویی که کوه به هوا بردی!» ß   آرایه تمثیل

بازو ß   نماد قدرت

کوه ß   نماد بزرگی و شکست ناپذیری

کشتی گیر و نبرد ß   تناسب

 

از هر طرف، نفیر برآمد. در حال که آن مرد دست بر هم زد، کشتی‌گیر پایش بگرفت و سرش بر زمین محکم زد.

قلمرو فکری:

از همه جا صدای فریاد بلند شد. در همان لحظه که کشتی گیر دست هایش را به نشانه شروع مبارزه به هم می زد، من پای او را گرفتم و سرش را محکم به زمین کوبیدم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

نفیر

صدای بلند، فریاد

برآمد

بلند شد

در حال

فوراً، همان دم

دست بر هم زدن

نشانه آغاز زورآزمایی

هر طرف ß   ترکیب وصفی:

  • 1) طرف ß   متمم
  • 2) هر ß   وابسته پیشین، صفت مبهم

پایش ß   ترکیب اضافی:

  • 1) پا ß   مفعول
  • 2) ش ß   مضاف الیه

سرش ß   ترکیب اضافی:

  • 1) سر ß   مفعول
  • 2) ش ß   مضاف الیه

دست ß   مفعول

زمین ß   متمم

نوع واو ß   حرف پیوند هم پایه ساز

کشتی گیر ß   مرکب

نفیر ß   ساده

قلمرو ادبی:

دست، پا و سر ß   رابطه معنایی تناسب

سر و بر ß   جناس ناهمسان اختلافی

دست برهم زدن ß   کنایه از آغاز کردن

سر بر زمین زدن ß   کنایه از شکست دادن

 

گفتم: «علم در همه بابی لایق است و عالِم در آن باب بر همه فایق؛ استعداد مجرّد، جز حسرتِ روزگار نیست.»

قلمرو فکری:

به کشتی گیر گفتم: در مورد هر موضوعی، دانش و آگاهی داشتن بهتر است و انسان دانا در آن مورد پیروز و برتر از دیگران می شود. کسانی که صرفا آمادگی جسمانی بدون تکنیک دارند، جز حسرت و پشیمانی روزگار چیزی ندارند. دانش هر کاری را باید داشته باشی، وگرنه نمی توانی ادعای زورمندی کنی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

باب

زمینه، مورد

لایق

سزاوار ، شایسته

مجرّد

صِرف، تنها

فایق

دارای برتری، مسلّط، چیره

آن باب ß   ترکیب وصفی:

  • 1) آن ß   وابسته پیشین، صفت اشاره
  • 2) باب ß   هسته

حسرت روزگار ß   ترکیب اضافی:

  • 1) حسرت ß   مسند
  • 2) روزگار ß   وابسته پسین، مضاف الیه

همه ß   ضمیر مبهم، متمم

و عالم در ... ß   حذف «است» به قرینه لفظی

روزگار ß   واژه دو تلفظی (روز + گار)

قلمرو ادبی:

لایق و فایق ß   سجع، جناس ناهمسان اختلافی

علم و عالم ß   شبه جناس، همریشگی

پیام:

پیروزی علم و آگاهی

نیاز به پرورش برای انسان مستعد

 

زو داری، چون نداری علمِ کار                لاف آن نتوان به آسانی زدن

قلمرو فکری:

هنگامی که زور و بازو داری، اما علم و دانش کاری را نداری، نمی‌توانی به آسانی ادعای مهارت در آن کار را داشته باشی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

لاف

سخنان بی پایه و اساس، دعوی باطل، ادّعا

لاف زدن

خودستایی کردن، ادّعای باطل کردن

بیت ß   3 جمله

چون ß   حرف پیوند وابسته ساز

زور ß   نقش مفعولی

علم کار ß   مفعول

مرجع ضمیر آن ß   زور داشتن

حذف واژه «زور» به قرینه لفظی

علم کار ß   ترکیب اضافی:

  • 1) علم ß   مفعول
  • 2) کار ß   مضاف الیه

آسانی ß   متمم

زور، علم و کار ß   ساده

قلمرو ادبی:

داری و نداری ß   تضاد

پیام:

برتری علم و دانش بر زور و قدرت

دوری از خودبینی

 


سایر مباحث این فصل